Sunday, May 09, 2004
این روزها که می گذرد احساس می کنم کسی در باد فریاد می زند!
مقدمه:
در زندگی زخمهایی است که مثل خوره روح آدم را می خورد...(فکر کنم از صادق هدایت)
راستش بعضی وقتها خیلی دلم می خواد یه کم از این وضعی که دارم بیرون بیام و به کارهایی که دوست دارم برسم.
نمی دونم...شاید به خاطر اینه که خیلی سرم شلوغه...
(حالا این مقدمه چه ربطی به نوشته های پایینی داره ، نمی دونم...شاید مثل کسانی که یک ماشین قراضه رو هل می دن تا روشن شه و بعد هم راننده رو با ماشینش تنها می گذارن...(مرسی تشبیه!))
روز تولدم:
حدود یک ماه پیش بود.
یکی از هدیه هایی که برای روز تولدم گرفتم یک جلد شاهنامه بسیار نفیس بود که حدود 10 نفر از دوستام برام خریدن...که بسیار بسیار منو شرمنده کردن.و حالا با این کتابهایی که خریدم مجموعه مناسبی از شعر پارسی به صورت کتاب دارم (البته درج 2 هم جای خودش رو داره)
جند تا کتاب دیگه ، چند تا نوار کاست از فرهاد مهراد ، چند تا VCD بسیار زیبا ، چند CD عکسهای ناب وکلی ای-میل و ای -کارد و ای-تولدت مبارک و ای-نا(یعنی : اینا)
روز تولدم باران هم آمد...باران جان ، خیلی ممنون که آمدی...
از بقیه دوستام هم که به من لطف داشتن ممنونم.
همین طور از اونهایی که انگار یادشون رفته بود...
کنکور:
با نهایت مردانگی ! مجاز نشدم!
البته اینو از خیلی وقت پیش می دونستم که نمی شم...حدود یک ماه قبل از اینکه کنکور بدم!
در نهایت یه پیتزا در شرط بندی بردم! و این بود حاصل خرج آن همه هزینه ثبت نام و آن همه وقت نشستن سر جلسه!!
پروژه :
مدتی می شه که گیر افتادم...یه گیر جدی که فکر کنم حدود 500 دلار خرج برداره!
البته اگه بشه سر و ته قضیه رو به همین جا تمام کرد.(بدانید و آگاه باشید که فعل درستی به کار نبردم)
ترم آخر:
نمی دانم!...یا باید تمام کنم برم پی کارم توی خونه بشینم "ور دل مامان جونم" یا واحد حذف کنم برای سال آینده که می خوام دوباره کنکور بدم توی دانشگاه بدونم.
مشکل اینه که نمی تونم از بین این دو یکی رو انتخاب کنم و از طرفی "اجنماع نقیضین عقلاً محال" است.
سربازی :
یک چیزی که اگه تو مملکت ما نبود ،یا حد اقل می شد مثل قبل خریدش، حالا من اینقدر دچار تفکرات الکی نمی شدم...خیلی از این ها هم که کنکور ارشد می دادن می رفتن پی کارشون...منم امسال کنکور رو قبول می شدم و می رفتم دنبال کار خودم.
خط اینترنت :
موجودی عجیب الخلقه که هر وقت با آن کار دارم دسترسی به آن به غایت مشکل و طاقت فرسا و گاه غیر ممکن می شود...درست مثل همین امشب که کلی برنامه ریزی کردم تا بیام سراغش...اتصال فقط تا سرور شبکه داخلی امکان پذیراست!
بلاگ اسکای :
هنوزم در دسترسی به بلاگ اسکای مشکل دارم...و در حالی که خیلی وقتا دلم پر می کشه برای خوندن حرفای دوستام ، نمی تونم بهش دسترسی داشته باشم...
اردوی نمایشگاه کتاب تهران:
آخر هفته پیش رفتیم نمایشگاه کتاب ...این اردوباعث شد جند نفر رو خوب بشناسم و با چند تا از سال بالاییهای دیگر رشته های دانشکده کلی رفیق بشم...در روزهای آینده پیش نویس کتاب(!) ماجراهای نمایشگاه کتاب رو براتون می نویسم...البته به شرطی که آقا رضا پ. با من همکاری لازم رو انجام بدن.
خود نمایشگاه کتاب:
دست از پا دراز تر برگشتم (برای خرید کتابهای لاتین) ولی خوب همه پولم رو دادم و کتاب شعر خریدم!...کلیات شمس ، مثنوی ، سعدی و یک قرآن سه زبانه ترجمه طاهره صفارزاده.
خانم دکتر صفار زاده:
گویی با این ترجمه جدید از قرآن افق جدیدی را در ترجمه این کتاب آسمانی به زبان های فارسی و انگلیسی گشوده است.گو اینکه اولین نسخه از این قرآن در سال 80 یا 81 منتشر شده است.
اینجا را ببینید
و این وبلاگ که گمان نمی کنم متعلق به خود ایشان باشد.
این هم نقدی بر این ترجمه در سایت حوزه !
افسوس که وقت ندارم وگر نه این نقد خودش خیلی جای نقد دارد!
خوب دیگه فکر کنم خیلی حرف زدم...نه؟
11:09 PM
احسان
..............................................................
|